نوروز 93
* امسال عید رفتیم شبستر. مطمئنم که بهش خیلی خوش گذشت . تا از خواب بیدار میشد می گفت مامان میشه برم پیش مهدی . (این برام خیلی جای تعجب داشت چون اکثر وقتها با هم دعوا می کردند). * توی فرودگاه با یه پسره بازی می کرد . بحث به رخ کشیدن اسباب بازی و وسایل شده بود . که یک دفعه امیر علی برگشت به پسره گفت : تازه من یک خاله صالحه هم دارم . * مامان جون بهش عیدی داد . و امیرعلی اونا را داد به من که نگهش دارم . فردای ان روز رفته بودیم خانه دایی رضا که مامان از کیفش پول دراورد تا به نوه های دایی عیدی بدهد . که یک دفعه امیر علی بلند بلند از من پرسید. مامان جون این پولها را از کجا اورده؟ جواب دادم پولهای خودشه. پرسید پولهای من نب...
نویسنده :
امیرعلی خیاطی
16:05